Vision

داستان روبیکمپ

چهارم دی‌ماه ۱۳۹۸، قراره به مناسبت تولد سعید دور هم جمع بشیم. روز قبل موقع دعوت به دورهمی یه پیام گرفتیم که هیچ کادویی برای من نیارین! توی مهمونی سعید میگه من می‌خوام برای کتابخونه روستامون یه ویدیو پروژکتور بخرم و اگر خواستین به جای کادو می‌تونین بخشی از این کار باشین. نتیجه دورهمی اون شب میشه بخش زیادی از هزینه ویدیو پروژکتور کتابخونه روستای گلین قیه، روستای پدری سعید. همزمان کوثر و ملیکا، دوستای سعید از دوستاشون در خوابگاه دانشجویی دانشگاه زنجان کمک جمع می‌کنند و باقی هزینه هم تامین میشه و چند روز این ویدیو پروژکتور در این کتابخونه نصب میشه!

نصب ویدیو پروژکتور در کتابخانه
نصب ویدیو پروژکتور در کتابخانه

این اتفاق ادامه پیدا می‌کنه، سعید به این فکر می‌افته که خیلی باحال میشه اگه برای کتابخونه لپ‌تاپ بخریم! لوازمی الکترونیکی که لازم نداشته مثل آمازون کیندل و چیزای دیگه رو می‌فروشه و اولین لپ‌تاپ خریداری میشه. هم‌آزمایشگاهی سعید توی صحبت‌ها با این ایده آشنا میشه و لپ‌تاپ قدیمی اپل خودش رو به سعید و با فروختن و خرید یه لپ‌تاپ در ایران دومین لپ‌تاپ اضافه میشه. لپ‌تاپ سوم و چهارم با حقوق خود سعید خریداری میشه و به کتابخونه روستا اهدا میشه.

لپ‌تاپ اول و دوم روبیکمپ
لپ‌تاپ اول و دوم روبیکمپ

همفکری سعید، ملیکا و کوثر برای این که چه کاری میشه با این لپتاپ‌ها و ویدیو پروژکتور کرد، به برگزاری یه کمپ تابستونه برنامه‌نویسی میرسه! کمپ تابستونه برنامه نویسی به صورت حضوری در کتابخونه روستای گلین‌قیه. الان هفته دوم اسفندماه ۱۳۹۸ و خبرهایی از همه گیری کرونا از استان‌های مختلف می‌رسه. مدارس، کتابخونه‌ها و همه جا بسته میشه…. با این اتفاق رویای ما هم از بین میره.

با برای فردای بچه‌های ایران